اطلاع از بروز شدن
پنج شنبه 86 خرداد 10
بعد از یک دوره ی بی شعری که می دونین برای شاعر بدتر از دوره ی بی شعوریه...
این غزل تقدیم به شما عزیزان
سیب لبخنـد
سیب لبخند تو یک خواهش بی پرهیز است
که دل از وسوسهی چیدن آن لبریز است
کاش میشد همهی عمر بهاری باشیم
بدترین دغدغهی خاطر من پائیز است
سخت باشد که برای تو دل و جان ندهیم
هر چه در راه تو تقدیم شود ناچیز است
گفته بودم که دلم لک زدهی حادثهای است
ولی امروز از این حادثهها لبریز است
اینهمه شعر و غزل گفتم و احساس نشد
میخ کوبیدن در سنگ ملال آمیز است
مردم از کوردلانی که نمیفهمندم
کو نگاهی که پر از حس خیال انگیز است؟!